خواب...
در خواب چراغ تا سحر دستم بود
در خواب کلید هر چه در ، دستم بود
زیباتر از این خواب ندیدم خوابی
بیدار شدم دست تو در دستم بود
برچسبها:
در خواب چراغ تا سحر دستم بود
در خواب کلید هر چه در ، دستم بود
زیباتر از این خواب ندیدم خوابی
بیدار شدم دست تو در دستم بود
آنقــدر دوســتت دارم
که میدانم
روزی خــدا خواهد آمد
تا از تــو سوال کند،
چه کرده ای که اینگونه
تــو را می پرستد!
مرا که میشناسی!
برای همهی بارانها و همهی بیابانها، حرفی دارم...
برای همهی دانهها، همهی ریشه ها
که سر در میآورند و از حرفم سر در نمیآورند!
مرا که میشناسی!
رشته رشته میکنم آفتاب را، برای همهی خانهها،
برای همهی خاطره ها،
دراز بکش!
پشتت بر زمین باشد و نگاه کن به نقطهای نامعلوم
همهی پرندهها، همینگونه متولد میشوند
همهی شعرها
همینگونه شکل میگیرند...
عاشقانه سرودن را دوست دارم
عاشقانه نوشتن را دوست دارم
عاشقانه اشک ریختن را...
دفتر عاشقانه ی من پر از کلمات زیبا
در نثار بهترین و عاشقانه ترین کسانم...
و من عاشقانه می گریم...
عاشقانه می خندم...
عاشقانه می نویسم...
سلام زندگیم خوبی؟؟؟
یهویی تصمیم گرفتم برات یه وبلاگ درست کنم
تا دیگه اینقد نگی دوسم نداری؟؟؟
نیما من خیلی دوست دارم خیلی زیاد ...
رو دوست داشتن ن میشه درصد گذاش ن اندازه...
برا این همیشه میگم یدونه دوست دارم
ک همیشه با شکوه ترین و با عظمت ترین چیزاااا یکیه!!!
هیچوق عشق تو رو با هیچ چیز و هیچکس عوض نمیکنم